هفتگی

ساخت وبلاگ

زهرا دیگه به مرحله ای رسیده که بزرگ شده. به مرحله ای که اگه بگی چرا این کارو کردی بدون استثنا پشت چشم نازک کنه و بگه : "وااااا آجیییی! مگه چیکار کردم؟!؟!"و چنان حق به جانب که عجیبه خودکونو نکشتیم ازدستش! هنوز هم پر از شیطنت های خوبه، پر از خنده و عشق؛ متاسفانه زود بزرگ شدن کار دستش داد و بی نهایت الان بزرگه. بیشتر از انکه بهش بخوایم یاد بدیم بزرگ شه باید یاد بدیم بچگی کنه هرروز حداقل یک مورد تذکر داریم که این چه طرز حرف زدنه؟ مگه توچندسالته؟! و خواهش کنیم مثل خانم های خاله زنک(!) با اطرافیان برخورد نکنه! ووشو میره، کلاس قرآن میره، و بین همکلاسیهاش جزو سه نفر مو بلنده و اینها نهایت خوشبختی 8سالگیهای متولد هشتاد  و هشنه. دوستش دارم همچنان ، هرچند که بوسیدنش کم کم داره برام سخت میشه. هفتگی...ادامه مطلب
ما را در سایت هفتگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fan2gh بازدید : 16 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:51

در گیر و دار مراسم خواستگاری روزهای قبل اومدنشون: آرزو  اومد خونمون و بعد سلام کردن به همه شیما رو دید با لفظ سلاااام خواهر عروس باهاش سلام کرد! یهو زهرا پرید جلو و خیلی جدی گفت منم خواهر عروسممم ها! هفتگی...ادامه مطلب
ما را در سایت هفتگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fan2gh بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 14:05

چنذروزیه که از این عروسکهایی که دستشویی میکنن دیده و حسابی خوشش اومده! همون اول هم اسم عروسکهارو گذاشت عروسک جیشی...!(ببخشید اما خب اینجوری میه من بید به متن اصلی وفادار بمونم :)) )خلاصه که یکی دوبار پیش بابا نق زد و بابا می گفت نه نمیدم اما مشخص بود نهایتا 3 روز دیگه عروسک تو بغلشه...پریروز که اومد هفتگی...ادامه مطلب
ما را در سایت هفتگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fan2gh بازدید : 46 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 2:16

نویسنده: آجی لعیا - چهارشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۴

یک نوحیه به اسم آقاجون.

انقدر زهرا گوش داد و با دل سوخته خوند و عزاداری کرذ دیگه اعصابشو ندارم...!

طبق معمول دراز کشیده بود رو کمرم،میزد تو سرش و گوش میداد،منم الان تو ثوابش شریکم((:

گیر داده که پسر اما حسین داره اینو میخونه...

هفتگی...
ما را در سایت هفتگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fan2gh بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 2:16

نویسنده: آجی لعیا - یکشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۵

شادی یعنی تو!

تویی که ذوق زده و برای اولین بار بعد از مدتها بدون  در  زدن میپری تو اتاق و با خوشحالی میگی آجی یک خبر خیلیی خوب!

در مورد دندونامه...با جیع و خوشحالی میگی ببین لق شده!

و یکی از داستان های بزرگ شدنت داره شروع میشه...

ذوق زدنهات خوبه...خیلی خوشحالم می کنه.

راستی...بی وقفه هم داری اصرار می کنی که بابا بره شیرنی بخره چون دندونت لق شده...پرروی آجی((:

هفتگی...
ما را در سایت هفتگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fan2gh بازدید : 60 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 2:16

فندق روزهای کودکی دیر زمانیست که بزرگ شده! یادم نمی آید کی و کجا...!اما دیروز اولین روز مدرسه آزمایشی بود و چند هفته پیشش اولین دندانش افتاد داستانش جالب بود،لق لق لق...و می ترسید که به دندان دست بزند! دندان زیری که نوک زد دیگر مجبور به کشیدن شد و مامان در طی تلاشهایش برای کندن دندان فقط جوجه ر بیشت هفتگی...ادامه مطلب
ما را در سایت هفتگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fan2gh بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 2:16

چند ماه قبل یکهو حواسم جمع شد به آهنگی که از اتاق می آمد...بعله! دختر خانوم آهنگ گوش میداد و همراه با خواننده میخواند...از عشق و نفرت و خودکشی و همچین چرت و پرتهایی!با عصبانیت تبلت رو گرفتم و آهنگها رو حذف کردم و ضجه میزد که نکن! آهنگها که پاک شد و دید همه چیز تمام شده با یک ناراحتی عجیبی هق هق میکر هفتگی...ادامه مطلب
ما را در سایت هفتگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fan2gh بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 2:16

نویسنده: آجی لعیا - جمعه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۵چند وقته دارم فکر میکنم تو زندگی دخترها "جوجه" گفتنهایی خیلی دلچسبه ((: حالا این جوجه گفتنها از الان واسه تو به اسم من ثبت شد ، احتمالا The One که بخواد جوجه صدات کنه یکم برات قدیمی شده((: شروع کردی درس خوندن ، ببخشید اگه همه خاطراتت رو ثبت نکردم، ببخش ا هفتگی...ادامه مطلب
ما را در سایت هفتگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fan2gh بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 2:16

و این دوماه! دیگه داره میره مدرسه...مشق هاشو می نویسه و من مهم ترین قسمت این روزهاش نیستم...!پریروز امتحان ریاضی داشت و من داشتم می مردم که بگردمت من تو کی بزرگ شدی که امتحان داشته باشی آخه؟ امروز هم یک تل بنفش رنگ پلاستیکی نشونم داد که هدیه روز دانش آموزش بود ((: آخرین هدیه روز دانش آموزم مصادف بود هفتگی...ادامه مطلب
ما را در سایت هفتگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fan2gh بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 2:16

بعد از کار مستقیم رفتم باشگاه بعد هم با یک سرماخوردگی و سردرد شدید رسیدم خونه.

رو میز کنار تلویزیون یک بسته بادوم زمینی سرکه ای بود و من با خوشحالی رفتم که چندتایی رو نیست و نابود کنم!

اولی رو گذاشتم دهنم...هی گفتم واه مگه اینا سرکه ای نیست!؟

چرا طعم نداره!

چرا ترد نیست!

میگم زهرا اینا چرا سرکه ای نیست؟

یکم من من کرد بعد گفت خب من خوردمشون!!!

کاشف به عمل اومد خانم سرکه هاشو مک زده و بادوم رو برگردونده تو پاکت و الی آخر...!

پ.ن : دعوای شدیدی شد !!((:

هفتگی...
ما را در سایت هفتگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fan2gh بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 2:16